تنی چند از دانشمندان معتقدند حالت ویبره تلفن همراه بروز سندروم عضلانی را در پی دارد.
به گفته آنان، در این گونه سندروم حتی زمانی كه تلفن همراه از حالت ویبره خارج است عضله مربوطه شروع به ارسال سیگنالهای كاذب به مغز میكند و در نتیجه فرد دچار نوعی حساسیت و هوشیاری نابهجا نسبت به تلفن همراه خود میشود.
استفاده طولانی مدت از حالت «ویبره» تلفن همراه به بروز عارضهای موسوم به «fauxcellarm» در فرد منجر میشود.
این عارضه بیشتر در كسانی ظاهر میشود كه تلفن همراه خود را در حالت ویبره قرار داده و آن را در جیب لباسهای خود میگذارند.
تنی چند از دانشمندان نیز معتقدند حالت ویبره تلفن همراه بروز سندروم عضلانی را در پی دارد.
به گفته آنان، در این گونه سندروم حتی زمانی كه تلفن همراه از حالت ویبره خارج است عضله مربوطه شروع به ارسال سیگنالهای كاذب به مغز میكند و در نتیجه فرد دچار نوعی حساسیت و هوشیاری نابهجا نسبت به تلفن همراه خود میشود.
در حالت پیشرفته این سندروم، فرد در مواردی به تكانهای لباسی كه بر تن دارد نیز حساس میشود و آن را به حساب زنگ خوردن تلفن همراه خود میگذارد
در طول زندگی بسیار پیش آمده که در شرایط مختلف با خود گفتهایم که ای کاش مال من نیز همچون عده ای از مردم بسیار میبود تا به وسیله آن میتوانستم بهتر زندگی کنم. اگر همهی ما انسانها در زندگی به یک سری از مسائل دقت بیشتری داشته باشید و آنان را مراعات نماییم، قطعاً هیچ گاه ناامید و فقیر نخواهیم بود.
ذکر آیتالله بهجت برای رفع مشکلات معیشتی
مرحوم آیتالله حاج شیخ علی افتخاری گلپایگانی که از شاگردان آیتالله العظمی حاج شیخ محمدتقی بهجت محسوب میشد درباره نحوه برخورد این عالم ربانی با مردم و سلوک فردیشان اینگونه بیان میکند :
اهتمام آیتالله بهجت به مباحث امامت و مداومت او بر ادعیه و زیارات مأثوره، ساده زیستی و شهرت گریزی ایشان در کنار تأکید بسیار بر تعقل از ویژگیهای برجسته ایشان است.
ایشان تا جایی که در توان داشت نمیخواست پاسخ رد به مراجعهکنندگان بدهند. یک روز حوالی ساعت 5/9 صبح به خانهشان رفتم. منزل ایشان کوچک بود و سه اتاق داشت. یکی از اتاقها اندرونی بود و دیگری اتاقی که بخشی را به کتابخانه و بخش دیگری را به پذیرایی از مهمانان و مراجعهکنندگان اختصاص داده بودند.
من هر روز حدود نیم ساعتی خدمت ایشان میرفتم و ایشان هم روی لطف و توجهی که به من داشتند، کلید منزلشان را به من داده بودند که هر وقت بخواهم، بتوانم به آنجا بروم. آن روز دیدم که شخصی دم در ایستاده و آقا هم به خاطر گرمای تابستان با یک پیراهن نازک و عرقچین دم در آمدهاند و دارند با او حرف میزنند.
جلو رفتم و سلام کردم و دیدم آن شخص دارد از دست تنگ و فشار معیشت با آقا صحبت میکند و از ایشان میخواهد دعایی را به او تعلیم بدهند تا از وضعیت مشقتبار خود خلاص شود.
آقا به ایشان فرمودند: «صبح و شب این دعا را بخوانید: اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عن من سواک.» آن آقا گفت: «یادم نمیماند. بیزحمت بنویسید و بدهید.» آقا به من فرمودند: «آقای افتخاری! بنویسید و به ایشان بدهید.» من خودم میخواستم «بطاعتک عن معصیتک» را هم بیفزایم که آقا فرمودند: «این کار را نکن.» آقا فرمودند: «بعد از آن هم صلوات بفرستید. انشاءالله اثر دارد.»
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
اشکان دژاگه (۱۴ تیر ۱۳۶۵ برابر ۵ جولای ۱۹۸۶ در تهران، ایران) بازیکن تیم ملی فوتبال ایران است که داری ملیت ایرانی-آلمان است او تاکنون در هرتابرلین و ولفسبورگ در بوندس لیگا بازی کرده است. او در رده ملی، برای تیم های پایه آلمان بازی کرده است و در رده بزرگسالان، از لحاظ قانونی می توانست هم برای آلمان و هم برای ایران بازی کند.
او قرار بود در بازی مقابل تیم ملی فوتبال جوانان اسرائیل و آلمان در چارچوب رقابت های مقدماتی قهرمانی سال ۲۰۰۹ (میلادی) اروپا در میان تیم های فوتبال زیر ۲۱ ساله ها که در روز ۱۲ اکتبر ۲۰۰۷ برگزار می شد شرکت کند. اشکان پس از آگاهی از قرار گرفتن تیم ملی زیر ۲۱ ساله های آلمان در برابر اسرائیل، و پیش از عزیمت به اطلاع دیتر آملیتس مربی زیر ۲۱ ساله های آلمان رسانده بود که به دلیل پیش بینی های موجود از وضعیت اسرائیل، این تیم را برای بازی در مقابل اسرائیل همراهی نخواهد کرد. او عنوان کرد: «مربی با اصل و نسب ایرانی من آشنا است و معذوریت های سیاسی من را برای عدم شرکت در بازی روز جمعه درک می کند»
امتناع اشکان دژاگه از سفر به اسرائیل به همرا تیم ملی زیر ۲۱ سال آلمان، بازتابهای گسترده ای در رسانه های کشور آلمان داشت. پس از جنجال بوجود آمده، اشکان در گفت و گویی با نشریه شب (Stern) چاپ آلمان اعلام کرد: «در رگهای من بیشتر خون ایرانی جاری است تا آلمانی، باید این مسئله را پذیرفت. والدین من ایرانی هستند. ایران، اسرائیل را به رسمیت نمی شناسد.» او همچنین در پاسخ به پرسشی گفت: «دین من اسلام است، به خداوند ایمان دارم. پیش از هر بازی خدایم را ستایش می کنم. این آئین من است.»
روزنامه بیلد خواهان اخراج اشکان دژاگه شده است. معاون دبیرکل سازمان ارشد یهودیان آلمان، دیتر گرومن نیز به روزنامه اشپیگل گفت: «نمی توان پذیرفت که ورزشکاری در تیم ملی آلمان بخواهد یهودیان را مورد تحریم شخصی قراردهد.» سازمان یهودیان آلمان خواهان آن شده که «فدراسیون فوتبال آلمان، به آسانی از کنار این امر نگذرد.» ولفگانگ شویبله، وزیر کشور، نیز از او به شدت انتقاد کرد. شویبله گفت: وقتی یک نفر عضو تیم ملی می شود دیگر مجاز نیست بگوید به دلایل سیاسی در این کشور بازی می کند، اما در آن کشور بازی نمی کند.
بازی در تیم ملی ایران
اشکان دژاگه در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۸ برای بازی در تیم ملی فوتبال ایران مقابل قطر از سری مسابقات هفته ششم مرحله سوم فوتبال انتخابی جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ در ورزشگاه آزادی، به تهران آمد. او در اولین حضورش در ترکیب ثابت قرار گرفت و توانست در اولین بازی ملی خود ۲ گل به ثمر برساند و شروع بسیار خوبی را به نمایش بگذارد.
این هم به مناسبت روز قدس اونایی که آب تو آسیاب اسرائیل میریزن یاد بگیرن غیرت و مردانگی رو.
در زمان های قدیم پیرمردی همراه عده ای از آشنایان با هم به تجارت می رفتند و آن موقع از ماشین وامكانات امروزی خبری نبود. آن ها مجبور بودند با حیواناتی از قبیل اسب و شتر و... مسافرت كنند و راه های آن زمان امنیت آن چنانی نداشت. افراد كاروان مجبور بودند شب تا صبح را بیدار باشند تا بتوانند از وسایلشان مراقبت نمایند.
ولی این پیرمرد شب كه فرا می رسید مقداری از کاروان فاصله می گرفت وسایلش را همان جا نزد کاروان رها می كرد و مشغول عبادت می گشت و بعد هم راحت می خوابید. افراد كاروان می گفتند ای پیرمرد چرا وسایلت را رها می كنی؟ اگه دزد آمد همه را می برد.
اما پیرمرد در جواب آنان می گفت مال من به خاطر آن كه حلال است و من خمس مالم را می پردازم دزد نمی برد. تا این كه شبی از شب ها دوستان پیرمرد نقشه ای كشیدند. به هم می گفتند ما تا صبح بیدار باشیم و این پیرمرد راحت بخوابد؟! به همین دلیل آن ها تمام اجناس پیرمرد را جایی دورتر بردند و در گودالی گذاشتند و مقداری خار وخاشاك نیز روی آن گذاشتند تا فردا صبح پیرمرد نتواند به راحتی اجناسش را پیدا نماید. آنها كارشان كه تمام شد به نزد وسایل خود برگشتند.
طولی نكشید و دزدها به كاروان حمله كردند و تمام وسایل كاروان را غارت كردند و كتك زیادی هم به كاروانیان زدند. پیرمرد صبح كه از خواب بیدار شد. بعد از نماز خواندن نزد كاروان آمد. صحنه ای عجیب دید؛ همه سرها خون آلود و همه گریان. آنان به پیرمرد گفتند دزد ها همه اموالمان را بردند. پیرمرد گفت وسایل من را كه مطمئنا نبرده اند. آنگاه داستان مخفی كردن وسایل پیرمرد را بازگو كردند.
می گفت: چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم. پرسیدم بابت چی؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم. فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم!!
وقتی کسی می میرد
6 صورت همراهش وارد قبر می شوند:
بالای سرش یک چهره زیبا است که رو می کند به بقیه واز آنان می پرسد شما چه کسی هستید؟
سمت راستی می گوید: من نماز هستم.
سمت چپی می گوید: من زکاتم.
پشت سری می گوید: من حج هستم.
جلویی می گوید: من روزه هستم.
چهره ی پایین پا می گوید: من خوش بر خوردی با هم نوع هستم.
نوبت به معرفی همان خوش چهره که بالای سر است می رسد او می گوید :
من ولایت محمد و آل محمد هستم.
برگرفته از کتاب علامه سید احمد مستنبط کتاب القطره و این حدیث از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است.
راوی: حجت الاسلام قرائتی
تازه ازدواج کرده بودم، با همسرم عازم مشهد الرضا شدیم تا روزهای آغازین زندگی خود را در این شهر مقدس بگذرانیم. ایام شلوغی مشهد بود و جا برای سکونت پیدا نمی شد. پس از ساعتها پرس و جو، بالاخره به حضرت رضا (ع) متوسل شدم و عرض کردم: «آقا نمی توانید یک اتاق برای ما پیدا کنید؟!»
گفتن همان و رسیدن به مسافرخانه ای که یک ساعت قبل هم رفته بودیم همان. صاحب مسافرخانه تا مرا دید گفت هنوز هم اتاق می خواهید؟ گفتم: بله. بلافاصله کلید اتاق را به من تحویل داد.
من هنوز تجربه ی زیادی در مسافرت نداشتم و در چند روز اول پولها را بی ملاحظه خرج کردم تا این که یک روز متوجه شدم حتی برای گرفتن نان هم پول ندارم و دست به جیبهایم کردم دیدم نه! هیچ خبری نیست. رفتم صف نانوایی ایستادم تا از نانوا نان نسیه بگیرم بعد با خودم گفتم اگر نوبت من شد و نانوا نان نداد چه؟ از صف خارج شدم. به ذهنم رسید که فرش جانمازی خوبی که دارم از مسافرخانه برمی دارم و می فروشم. به مسافرخانه رفتم و آهسته فرش را برداشتم. خواستم خارج شوم که همسرم متوجه شد، گفت: جانماز را کجا می بری؟
شرم کردم چیزی بگویم. گفتم: هیچی! فرش را زمین گذاشتم و از مسافرخانه خارج شدم. با خود اندیشیدم که به حرم بروم و برای چند نفر زیارت نامه بخوانم حتماً پولی خواهند داد. با همین نیّت به حرم رفتم و به هر کس گفتم: برایت زیارت نامه بخوانم، قبول نکرد. تسبیح خوبی داشتم. به ذهنم رسید که آن را به هر قیمتی که خواستند بفروشم. به هر کس پیشنهاد کردم، گفت: لازم ندارم! دیگر هیچ راهی به نظرم نرسید.
رو به قبر مطهر امام رضا (ع) ایستادم و عرض کردم: آقا! نوکر بد هم نوکر است!
دلم شکست و قلبم لبریز غم شد. طاقت نیاوردم. از حرم بیرون آمدم و داخل مسجد گوهرشاد شدم. بلافاصله یکی از آشناها را دیدم. او بدون مقدمه گفت: «قرائتی پول نمی خواهی؟ من امروز عازم قم هستم و پول اضافه دارم!» درجا خشکم زد. رو به امام عرض کردم: از اول هم باید خدمت خود شما می رسیدم، آقا مرا ببخشید. من بی ادبی کردم و توجه به عنایات شما نداشتم.
برگرفته از کتاب ذره و آفتاب، انتشارات آستان قدس رضوی
خبرگزاری دانشجو، حسن عباسی در نشست بخش تحول علوم انسانی نمایشگاه قرآن با عنوان «انسان در علوم انسانی اقتدار آفرین» به ایراد سخنرانی پرداخت. وی در بخشی از سخنانش گفت: علم انسانی غربیها امروز پاسخ مناسبی به پرسش اول در مورد اینکه انسان چیست و کیست، نداده است. علم غربی بیان کرده انسان حیوان غیر قابل اعتماد است. در تبیین دنیای انسان و مناسبات اجتماعی و روابط بین انسانها، گل سرسبد علوم غربی که علم اقتصاد است، جامعه را طوری به فاجعه کشانده است که آن جامعه در حال فروپاشی است.
در حداکثر و در حد اعلایش اگر ما به علم انسانی غربی ها تن در دهیم که تن نمیدهیم، عاقبتی که منتظر ماست آن اتفاقی است که در اسپانیا، یونان، ایتالیا، ایالات متحده، کانادا، انگلیس و سایر کشورهای غربی افتاده است، غیر از این نیست مطمئن باشید. شما ببنیددر ۵، ۶ ماه گذشته چطور فتیله ارز و سکه و دلار و اینها بدون هیچ منطقی بالا و پایین میشود.
بزرگترین اشتباه جمهوری اسلامی این بود که باید ابتدای انقلاب، کنار دست بانک مرکزی، نهاد انقلابی صندوق درست میکرد. تنها جایی که در انقلاب اسلامی به هیچ وجه روحیهای انقلابی ندارد بانک مرکزی است و جمهوری اسلامی از جایی زمین میخورد که اسمش بانک مرکزی و وزارت اقتصاد است.
رهبر معظم انقلاب در ماه رمضان بعد از فتنه در سال ۸۸ در دیدار با اساتید دانشگاه فرمودند: علومی که از غرب آمده است مال جامعهای خودشان است و به درد ما نمیخورد. اینجا مسئولان با علومی که نباید بیاموزند، تربیت میشوند و با همین دانش کسب شده، مسئول دستگاههای دولتی می شوند و نتیجه اش را امروز در در وزارت اقتصاد میبینیم.
کینز در مقالهای در سال ۱۹۳۰ گفته است برای رشد اقتصادی غرب چاره جز رواج طمع و ربا را در جامعه نداریم. این سخن به ما قبل جنگ جهانی دوم بر می گردد در حالی که کینز را معمار اصلاح اقتصاد بعد از جنگ جهانی دوم قلمداد می کنند.
اکنون شیوع طمع در جامعه ما در قالب کاری است که تلویزیون جمهوری اسلامی بواسطه تبلیغات بازرگانیاش انجام میدهد که زندگی مردم شده فلان خوردنی توپی و موتوری. ۸۲ سال بعد از جملهای که کینز گفت، امروز در حکومت اسلامی تلویزیون صبح تا شب در ماه رمضان برنامهای اخلاقی را قطع میکند و در بین آن مردم را به طمع دعوت میکند.
توطئه صهیونیستی
خدا میداند اگر بانک های جمهوری اسلامی تبلیغ نکنند چه بودجهای ذخیره میشود و آن ها میتوانند دردهای زیادی از جامعه را درمان کنند. خدا میداند توطئه صهیونیستی چیزی نیست جز آنکه برای عقیم کردن دختران از چیپس و پفک استفاده کند. آخر هزینهای که برای این تبلیغات سیب زمینی سرخ کرده و ذرت بو داده می شود از کجا میآید، که هر ساعتی تلویزیون و رادیوی جمهوری اسلامی را روشن میکنیم مدل توپی و یا موتوریاش تبلیغ میشود.
آنهایی که فکر میکنند که چرا مراکز زنان و زایمان و نازایی اینقدر پرمشتری است بروند ببینند در ۲۰ سال گذشته مهمترین خوراک و تنقلات دختران مملکت مدل توپیاش بوده یا موتوریاش. ازدواج که در کشور ما سنش به تاخیر افتاده و بعد از ازدواج هم که خانم ها بچهدار نمیشوند تا دکترا بگیرند و بعد هم که تصمیم به بچه دار شدن می گیرند، تازه اول رفت و آمد در مطبهای زنان و زایمان و نازایی است؛ یکی از دلایل این موضوع تغذیهای نامناسب هم می تواند باشد.
اصلی ترین درد جامعه ما چیست!؟
کینز، ۸۲ سال قبل فریاد میزند که باید طمع را رواج داد، ما در نمایشگاه قرآن مینشینیم و میگوییم درد جامعهمان چیست؟ این است که رسانه ملی ما صبح تا شب مردم را به طمع دعوت میکند. خدا میداند کسانی که این طور پیامهای بازرگانی درست میکنند و این طور حرص و ولع و طمع را تولید میکنند عاقبتشان چیست؟ این ها اصحاب علی(ع) نیستند و نروند شبها قرآن به سر بگیرند، این ها اصحاب کینز هستند.